خیلی به ما خوش گذشت از معاشرت با شما عزیزان آن هم در خانه هنرمندان، جای عمو ناصر عزیز خیلی خالی بود، جویای احوال بودم عمو ناصر.
مهرداد بزرگوار و هنرمند و خونگرم هم خیلی خوب شد که لطف کردی و از راه دور تشریف آوردیو به ما خیلی خوش گذشت.
بهرنگ جان از آپلود عکسها ممنونم.
مصطفی جان مرسی که اومدی.
از استاد بزرگوار خودم در گیتار الکتریک جناب آقای امیرحسن خان گل گلاب هم ممنون که وقت گذاشت و اومد.
رضا جان دم شما هم گرم که با گرفتاریات خودتو رسوندی تازه اونم (تایروس پنجتم مبارک)
سعید عزیز
من هم خیلی خوشحال شدم که هم تو را و هم بقیه ی بچه ها مثل بهرنگ مصطفی، رضا و امیرحسین را دیدم.
به من که خیلی خوش گذشت و امیدوارم که در آینده هم موقعیت هایی پیش بیاد که بتونیم باز همدیگه را ببینیم.
ناصر خواجات نوشته شده:دوستان روز دوشنبه مصطفی عزیز راهی قم شدوبهرنگ عزیز هم ساعت 14 بعد از ظهر به فرورگاه رساندم وساعت 15.30 پرواز کرد ودر ساعت 17 در امیدیه بود.
همایش بعدی در المان نزد مهرداد مهربان خواهیم بود . به امید دیدار دوستان ارتعاشی .
عمو ناصر مثل همیشه بزرگیش رو در قبال ارتعاشی ها ثابت کرد و 2روز و 2شب افتخار مهمانی نزد ایشون رو داشتیم.
واقعا جای تشکر داره از عمو ناصر به خاطر مهمان نوازی اش که 2 روز در تهران مهمانش بودیم.
برنامه ی گردهم آیی در آلمان را هم هروقت دوست داشتید بزارید. قدم همه ی بچه های ارتعاشی به روی چشم.
behrang m نوشته شده:ما روز شنبه (4آبان) به همراه عموناصر و مصطفی و مهرداد رفتیم به ملاقات که همانجا اتفاق بسیار باورنکردنی افتاد. اتفاقی که باعث شد همه ی ما 10ثانبه خشکمون بزنه.
آخه میونِ جمعیتِ 15میلیونیِ تهران چطور ممکنه در یک ساعت و یک دقیقه و یک مکان ، ما با رضافیروزفر برخورد کنیم؟!!!
در راهروی بیمارستان داشتیم راه میرفتیم که دیدم از دور یه خوشتیپ داره میاد ، شبیح به رضافیروزفر. به مهرداد گفتم :
نگاه کن این یارو چقدر شبیحِ رضا فیروزفره!!!
رو به هم حرکت میکردیم و وقتی رسیدیم به هم ، یکدفعه مهرداد و مصطفی یا صدای تعجب زده ای گفتند :
رضـــا؟؟؟؟؟!!!!!!!
هممون از تعجب خشک شدیم که چطور رضا رو اینجا دیدیم.
بهرنگ جان فکر میکنم این اتفاق در کل تاریخ بشریت نادر و غیرقابل تکرار باشه . . خدا نمیدونم به چه شکل ما ارتعاشی ها رو در اون لحظه در مقابل هم قرار داد
به به... میبینم که بدون من حسابی بهتون خوش گذشته... غایب بزرگ این همایش من بودم ناهار کجا رفتین ؟ دوباره پیش مرتضی ؟ ولی خدایی چقدر دلم میخواست که می اومدم. اما سرکار بودم که بهرنگ کامل در جریانه. دلم واسه مصی و عمو ناصر و مرتضی و سعید خیلی تنگ شده خدایی. سه سال از آخرین دیدارمون گذشته... یادش بخیر...
behrang m نوشته شده:راستی بچه ها جا داره ازتون خواهش کنم برای مادرِ بزرگوارِ عمو ناصر دعا کنید تا سلامتیش رو بدست بیاره.آخه این چند روزی که ما مهمانِ عموناصر بودیم ، مادر ایشون توی بیمارستان بستری بودند و متاسفانه همچنان هستند.لطفا دعای سلامتی یادتون نره.
باسلام
.
بهرنگ عزیز از مهربانیت متشکرم امید دارم که خداوند تمامی مریض ها را شفا بده وهیج عزیزی مریض نشود.
.
ازشما ودیگر دوستان تشکر می کنم قربان همگی ناصر